از جمله فیلم هایی که بسیار دوست داشتم لیست شیندلر(schindler's list)هست.موسیقی متن فوق العاده.سکانس های بی نظیر که در ذهن نقش می بندند..

می خواهم به بهترین سکانس های از دید خودم اشاره کنم.اگره فیلم را ندیدید خطر اسپویل شدن دارد:))

آنجا که فرد ماشینکار یک دست مورد اصابت گلوله قرار می گیرد.خون روی برف جاری می شود ،از کنار آستین دست نداشته می گذرد.فیلم سیاه سفید است ولی انگار آنجا رنگ خون را می توان دید.

یک سری از یهودیان را سوار قطار می کنند،در بلندگو ها مدام می گویند اسمتان را روی چمدان هایتان بنویسید بعدا به دستتات خواهد رسید.قطار حرکت می کند . چمدان ها روی هم انباشته شده را به مکان دیگری می برند.بازشان می کنند .اموال را تفکیک می کنند.آن قسمت که عکس ها را نشان می دهد.خاطرات و خاطرات و آدم ها .چمدان هایی که با امید بسته شده و هر کدام از آن انسان ها که نیست می شوند.کرور کرور آدم که انگار اصلا وجود نداشته اند.تکه ای کاغذ ازشان به جا مانده که آن هم نیست می شود.

دخترک با لباس قرمز که در میان شلیک گلوله ها می رود و می رود و در آخر جایی پناه می گیرد.زندگی جریان دارد؟نمی دانم.انگار زمان متوقف شده و همه جا تاریک است.فقط صدای شلیک است و دخترکی با لباس قرمر که راه می رود.

در آخر شب وقتی دنبال کسانی که خود را مخفی کرده اند می گردند.چهره های وحشت زده.امید داشتند و نیستند.

برفی از جنس اجساد سوخته.

آنجا که آمون میخواهد ببخشد.شیندلر گفته بود قدرت در بخشیدن است.به پسر می گوید او را بخشیده است و در صحنه ی بعد گلوله ای که او را از پا در می آورد.

زنانی که در اردوگاه مرگ.زیر دوش ها ایستاده اند و منتظر مرگ خود هستند.ناگهان آب!خنده هایشان دردناک است.

و اما آن سکانس فوق العاده.لحظه ای که جنگ تمام شده و شیندلر می گرید و متاسف است چرا افراد بیشتری را نجات نداده.

 

باورش هنوز برایم سخت است.مگر می شود چنین اتفاقاتی رخ داده باشد.مگر می شود چنین بی رحم بود.باور تاریخ سخت است.باور بشریت سخت است.