بعضی اوقات باید به خودم یادآوری کنم که زنده هستم.ممکن است
ثانیه ی بعد نباشم،ولی حالا هستم و باید استفاده کنم.زمانی بود که پستی در تلگرام
و اینستاگرام و اینجور شبکه ها دست به دست می گشت با جمله ای به این مضمون که فکر
کنید روز آخر زندگیتان است.چطور سپری ش می کنید.عکسی زیبا(فردی بر فراز قله ها،یا
در دل جنگل،یا درآغوش یار و یا...)هم می گذاشتند تنگش و در چشممان فرو می
کردند.بعد از دیدن و خواندنشان آدمی را غم فرا می گرفت و اگر در حال انجام هر کاری
بود از آن دست می کشید و استراحت می کرد،تکه کیکی می خورد؛ اگر رژیم داشت با خود
میگفت زندگی آنقدر بلند نیست که خود را اذیت کنم.اگر برنامه ی طاقت فرسایی داشت از
آن دست می کشید و خود راتوجیه می کرد و ... . در یک کلام بخواهم اغرار آمیز بگویم
همان پست می توانست زندگی هزاران نفر را ویران کند! نمی گویم این جمله اشتباه است و از این قبلیا صحبت ها.ولی
برای افرادی مثل من که باری به هر جهت زندگی می کنند و هدف محکمی ندارند این جملات
از سم هم کشنده ترند.برای مثال من می دانم برای رشد فردی باید مسیری را طی
کنم.مسیر طولانی است و راه طاقت فرسا.اراده ی قوی ای هم ندارم.برای من دیدن همان
یک جمله کافی است تا بزنم زیر همه چیز و گور پدر دنیایی گفته و بروم عشق و
حال.فردا هم سر میزند و میبینم که دیروز آخرین روز نبوده و من مانده ام و همان
.بله می دانم یکی از منظور های این جمله می تواند این باشد که بروید دنبال علایقتان
و آرزوهایتان را زندگی کنید.ولی باز هم به نظرم فشار این قبیل جملات به قدری بر
روی من و همسن و سالان من زیاد شده است که دارد تاثیر معکوس می گذارد. این قبیل جملات آن جنبه ی ناخودآگاه انسانی مرا خیلی قلقلک
می دهند.همان جنبه ای که مغز خطاکار و وجود بی اراده ی ما نمی تواند فایده ی بلند
مدت فعالیتی را تصور کند و همه چیز را فدای لذت آنی می کند. به خاطر دارم در کودکی و نوجوانی هوش زیاد موجب مباهات
بود.درس نخوانده نمره گرفتن افتخار بود.تمرین ننوشته و بدون تلاش امتحان دادن هم
همین طور.افراد پر تلاش را به اصطلاح خرخوان می گفتند و پشتکار تحسین نمی شد.نتیجه
چه شد؟افرادی تنبل و تن پرور تربیت شدند که با گذشت زمان بیشتر در منجلاب فرو می
روند.متاسفانه احساس می کنم در فرهنگ ما پشتکار و تلاش اهمیتی ندارد و باید بیشتر
بهشان اهمیت داد. این جملات را سر هم کردم که درآخر بگویم فقط این جمله را
دوست ندارم.همین: ))